چون غریبی بینوا ما را در آغوشت بگیر
دل پریشان آمدم،حالا در آغوشت بگیر
از کلامِ توست فرمودی:امام ست چون پدر
مهربانِ من!چنان بابا در آغوشت بگیر
«ضامن آهو»به دادم می رسی؟بیچاره ام
بی پناهم ..محرمِ دلها در آغوشت بگیر
مثلِ طفلی آمدم رانده شده از هر کجا..
این فراری را کمی آقا در آغوشت بگیر
یا«مجاور»یا که «زایر»هر دو پیشت محترم
هر که آمد ..سیّد و مولا در آغوشت بگیر
در حریمت هم نجف هم کربلا را دیده ام
کربلایی کن سپس ما را در آغوشت بگیر
مهربان تر از شما را در خودش دنیا ندید
ای «رءوف مهربان» بدها در آغوشت بگیر
- شنبه
- 20
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 13:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه