کنار بستر مولا است زینب
ببین قلبش چه پر غوغا است زینب
بگوید جان من بابا نگاهی
که بی تو خسته از دنیا است زینب
*
طبیب آمد سکوتی کرد و بر خواست
حسن را لحظه ای در پشت در خواست
نمی دانم چه گفت آنجا به آقا
که او آمد ز زینب چشم تر خواست
*
یتیمان پشت در گریان حیدر
امید قلبشان درمان حیدر
به دست خود گرفته کاسه شیری
که هرشب بوده اند مهمان حیدر
*
علی آمد به هوش و گفت عباس
حسینش را بدید گفت عباس
عزیزم جان تو جان حسینم
دوچشمش را ببست و گفت عباس
*
حسین افتاده یاد روی مادر
که از آن بستر آید بوی مادر
بزد دستان خود را بر هم و گفت
ببین قلبش چه پر غوغا است زینب
بگوید جان من بابا نگاهی
که بی تو خسته از دنیا است زینب
*
طبیب آمد سکوتی کرد و بر خواست
حسن را لحظه ای در پشت در خواست
نمی دانم چه گفت آنجا به آقا
که او آمد ز زینب چشم تر خواست
*
یتیمان پشت در گریان حیدر
امید قلبشان درمان حیدر
به دست خود گرفته کاسه شیری
که هرشب بوده اند مهمان حیدر
*
علی آمد به هوش و گفت عباس
حسینش را بدید گفت عباس
عزیزم جان تو جان حسینم
دوچشمش را ببست و گفت عباس
*
حسین افتاده یاد روی مادر
که از آن بستر آید بوی مادر
بزد دستان خود را بر هم و گفت
که بابا می کند رو سوی مادر
(خواندن این شعر به سبک دشتی حال و هوای دیگری دارد)
- پنج شنبه
- 25
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 17:55
- نوشته شده توسط
- عادل لاله چینی
- شاعر:
-
عادل لاله چینی
حامدایوبی
بسیار عالی
پنج شنبه 25 اردیبهشت 1399ساعت : 20:13