هوای چشامو گرفته بوی بارون
جای اشک میباره چشای علی خون
تو این روزای اخر، دلم بدجوری تنگه
تماشای تو زهرا چقد واسم قشنگه
زهرا بیا به دیدنم امشب
داره علی میسوزه تو این تب
کل غمام یطرفه اما
سخته برام یتیمی زینب
دلم میلرزه زهرا وقتی که میبینم اشکاشو
دلم میسوزه وقتی پای بسترم میگه پاشو
بیا زهرا کمک کن زینبت یجوری آروم شه
آخه عادت داره دختر به مادر میگه حرفاشو
بند دوم
مرور خاطراتم نداره چیزی جز غم
بگم از درد کوچه یا اون سیلی محکم
از اون وقتی که پشت در افتادی علی مُرد
چقد طعنه کنایه علی از قاتلت خورد
یادت میاد جلو چشای من
چِل نا نجیب در و لگد کردن
هیچ مردی نیست که بیاره طاقت
پیش چشاش بخوره سیلی زن
از اون روزی که رفتی لحظه لحظه خون دل خوردم
تو یکبار رفتی اما من روزی هزار دفعه مردم
میدونی بدترین لحظه چی بود برای من زهرا
وقتی خواستم برای بچه ها جات بخونم لالا
زند سوم
نبودی غربتم رو ببینی بین مردم
میدیدم قاتلو تو دلم میشد تلاطم
نبودی که ببینی سلامم بی جوابه
اخه یکی دو تا نیست غم من بی حسابه
حالا علی داره رها میشه
اما دلم شرار اتیشه
هربار چشَم میافته به زینب
توی دلم محشر به پا میشه
میبینم زینبو با دست بسته بین بازارا
میبینم میدَوه دنبال بچه ها توی صحرا
میبینم نیزه دار با کعب نی میزنه زینب رو
میبینم اشک چشمای حسینو از سر نی ها
- دوشنبه
- 13
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 1:19
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
خادم الزینب
ارسال دیدگاه