پیرمردی به دل شرر داری
کوهی از غصه دور و بر داری
میروی دسته بسته نیمه شب
از دل کوچه ها گذر داری
ناله مادرانه میشنوی
داغ مادر سر جگر داری
از در خانه ها که میگذری
روضه با میخ پشت در داری
دود و آتش به یاد می آری
دیده ای غرق خون و تر داری
بی حرم ماندنش تورا کشته
با خودت درد همسفر داری
بین ره میخوری زمین آقا
چقدر آهِ شعله ور داری
پا برهنه بدون عمامه
جان نداری قدم تو بر داری
از نگاهت شراره میریزد
حالتی مثل محتضر داری
میروی قتلگاه شکر خدا
هم تنت هست هم که سر داری
خنجری نیست زیر حلقومت
سالمی سایه روی سر داری
سینه ات را کسی لگد نزده
لااقل جان مختصر داری
نشدی بی پناه مثل حسین
وقت مردن تو یک پسر داری
بس که گفتی نماز اول وقت
تا ابد عاشق آنقدر داری
در عزایت همیشه گریانیم
با دعای شما مسلمانیم
- دوشنبه
- 26
- خرداد
- 1399
- ساعت
- 15:11
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه