الهی جان من شود روزی فدای مادرم
تا که نفس به لب رسد ، چونکه گدای مادرم
لایق این نیست لبم ، بوسه به پایش بزنم
به دست او بوسه زنم ، بهر رضای مادرم
بوسه به دست مادرم اگر که آن هم نزنم
چوب زنید برسرمن ، چوب عصای مادرم
زحمت بی منت او چگونه جبران بشود
اگر چه من بوسه زنم به دست و پای مادرم
وقت نماز روز و شب سر که به سجده مینهم
دعا کنم مادر خود دفع بلای مادرم
به هر کجا و هر مکان پا بنهم روزی اگر
خوش ننشیند به دلم غیر سرای مادرم
غصه ی من خورده بسی تابه کسالت بنشست
من چه بخواهم زخدا ، به زشفای مادرم
تانشود راضی زمن ، طلب کنم خدای خود
تا بخورد بر سر من ، درد و بلای مادرم
رحم به جان من چرا تاکه نفس به مادراست
به جان من تیر زنید ، تیر بلای مادرم
خبر دهید مادر من ، زین تن ناقابل من
اگر که او قبول کند ، هدیه برای مادر من
دسته گل آماده کنم ، تا بروم سرای او
چون که دوباره این دلم ، کرده هوای مادرم
- دوشنبه
- 26
- خرداد
- 1399
- ساعت
- 18:1
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا ترابی گیلده
حسین فردوسیان