( روضه ی مادر )
به روز و شب همی نالم چرا مادر نمی آید
دلم میسوزد و کاری زدستم بر نمی آید
زبعد رفتنت مادر به دور سنگ قبر تو
زبس ناله زدم هر دم صدایم در نمی آید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیا بنگر زاحوالم پریشان توام مادر
بیابرخیز ببین امشب که مهمان توام مادر
بیا دستم بگیر مادر که من بر روی ایوانت
نشستم با دوچشم تر ثناخوان توام مادر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شنیدم لحظه ی آخر صدایم کرده ای مادر
چگونه بس دلت آمد رهایم کرده ای مادر
فقط یک جمله میخواهم بپرسم ازتوای مادر
بگو آیا دم آخر دعایم کرده ای مادر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فقط کارم شده زاری سرخاک مزار تو
نشستم با دلی پرخون ولیکن انتظار تو
اگر مادر نمی آیی تورا بر جان من سوگند
دعایم کن همین امشب بمیرم در کنار تو
- دوشنبه
- 26
- خرداد
- 1399
- ساعت
- 18:07
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار