چهل روز است من بابا ندارم
انیس ومونس شبها ندارم
گذشته اربعینی از فراقش
خمیده قامتم از سوز داغش
ندارد خانه بی بابا صفایی
به لب دارم پدر جانم کجایی
کجایی ای چراغ خانه ما
کجایی گرمی کاشانه ما
ستون خیمه جانم توبودی
پدر، شمع شبستانم تو بودی
نظر هر سوی اندازم به خانه
دلم گیرد برای تو بهانه
چهل روزه دل من بیقراره
سپهر زندگانی تاره تاره
چهل روزه دلم تنگ است بابا
سیاهی بهترین رنگ است بابا
مزار تو شده راه عبورم
شده سنگ غمت، سنگ صبورم
چهل روزه زهجرت در فغانم
بریزد اشک خون از دیدگانم
چهل روزه اما چون چهل سال
ز فرزند تو برگشته ست اقبال
شعر :اسماعیل تقوایی
- پنج شنبه
- 19
- تیر
- 1399
- ساعت
- 15:57
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه