آب میشه جونم از سم،شدم گرفتار
درای حجره بسته س،هلهله بسیار
به اشکای غریبیم،دارن میخندن
کاری تر از زهره این،خیانت یار
کبوده لبهام
پا میکشم رو ی زمین
غریب و تنها
دارم میسوزم
آتیش گرفته جونمو
میگم یازهرا
....
آتیش ،گرفته جسم و جونم
رفته،تا مغز استخونم
یاد ،مادر قَد کمونم
امون از درد غریبی......
•┈┈••✾❀???❀✾••┈┈•
ذکر حَسَن نشسته،روی زبونم
انگار که گُر گرفته،تموم جونم
منم مث امام حسن غریبم
کشته میشم باغربت،میون خونم
سخته خدایی
داره غَمِ بیکسی یک
دردِ عجیبی
سخته خدایی
که وقتی توی خونه تم
هستی غریبی
تنهام،همدمی نیس کنارم
تاسَر،روی شونه ش بذارم
مثل،أبر بهار ببارم
امون از درد غریبی...
•┈┈••✾❀???❀✾••┈┈•
بند۳️⃣
اگر چه تشنه هستم،زار و حزینم
مثل یه مرغ سَر کنده رو زمینم
باقیه جای شکرش،چون نَنِشَستن
با خنجر برهنه،به روی سینم
بهتره از این
که ببینم یه خنجری
روی گلومه
سَروُ میبُرَّن
بیبینه اینو مادرم
که روبرومه
کُنده،خنجر شمر ملعون
ای وای،گودی شده پر ازخون
زهرا،لطمه زنون و گریون
امون از درد غریبی.....
??????
•┈┈••✾❀???❀✾••┈┈•
#گروه_الزهرا(شعرای_سادات)
#سید_ناصراسماعیل_نسب
#سید_مرتضی_پیرانیان
- دوشنبه
- 30
- تیر
- 1399
- ساعت
- 9:50
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
سید مرتضی پیرانیان
ارسال دیدگاه