دریای دردهای دلش بی کرانه بود
از کودکی به تیر مصیبت نشانه بود
از لحظه ای که چشم به چشم حسین دوخت
زینب حدیث زندگی اش عاشقانه بود
هر جا حسین رفت چنان سایه بی قرار
منزل به منزل از پی مولا روانه بود
انسان ولی فرشته تر از هر فرشته ای
دلخسته از جفای زمین و زمانه بود
آوار شد حماسه ی او بر سر یزید
هر چند کوه غصه و داغش به شانه بود
در خطبه اش حقیقت اسلام جلوه کرد
ویران گر بنای فریب و فسانه بود
آن روز در هیاهوی بازار شام شوم
در ازدحام مطرب و چنگ و چغانه بود
از مادر شهیده ی خود ارث برده بود
جسمش کبود از اثر تازیانه بود
شعر " کمیل" قابل خاتون صبر نیست
تنها برای عرض ارادت بهانه بود
- پنج شنبه
- 2
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 0:40
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
کمیل کاشانی
ارسال دیدگاه