• جمعه 2 آذر 03


شهادت امیرالمومنین(ع) -( آن شب زمین دلواپس صبح سحر بود)

471


آن شب زمین دلواپس صبح سحر بود
آن شب زمان مبهوت و گیج و در به در بود

افطار  مولا با کمی نان و نمک کرد
تا صبح نجواها که در گوش فلک کرد

تا دور دست آسمان را دید می زد
اشکش صلای رفتنی جاوید می زد

می خواند "استرجاع" و بر لب زمزمه داشت
گاهی به لب تکبیر و گه یا فاطمه داشت

با شب حدیث دردها را مو به مو گفت
از خار چشم و استخوان در گلو گفت

از ماجرای فتنه و غصب فدک گفت
از فاطمه از کوچه و سیلی کتک گفت

از غربت و سی سال اندوه جدایی
خونگریه ها و ناله ی زهرا کجایی

از پهلویی که با فشار در شکستند
از بازویی که با طناب کینه بستند

غمناله ی او زد به جان شب شراره
می ریخت از چشم شب کوفه ستاره

سیمرغ قاف معرفت شوق سفر داشت
وقت سحر شد سوی مسجد گام بر داشت

بند کمربندش اسیر خواهش در
مرغابیان در التجا دنبال حیدر

گویی تمام آفرینش ناله می کرد
دیوار و در می گفت با مولا که برگرد

اما علی آهنگ رفتن داشت دیگر
حتی نشد سد ره او اشک دختر

بر ماذنه رفت و اذان صبح را گفت
نای علی گلنغمه ی "حی علی" گفت

کوفه مهیای نماز آخر او
مسجد اقامه بسته در پشت سر او

در سجده رفت و غرق سوز و ساز گردید
آماده بهر فرصت پرواز گردید

شمشیر شب در موج خون شق القمر کرد
با ضربه ای خاک عدالت را به سر کرد

  • پنج شنبه
  • 2
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 1:33
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران