از دیده ام گرفت نگاه تو خواب را
انداخت دوری ات به دلم اضطراب را
خون مرا به عالم و آدم حلال کرد
عشقت حرام کرد اگر خورد و خواب را
جز سر به آستان تو دادن، بزرگی ات
از ما گرفت فرصت هر انتخاب را
ما را محبت تو به اینجا کشانده است
کاری نداشتیم گناه و ثواب را
از راه دور در طلب لطف آمدیم
در میزنیم خانه عالیجناب را
آورده هر که قطره اشکی به محضرت
برده ست با خود ادعیه مستجاب را
حتی به پادشاهی عالم نمیدهیم
یک تار موی طایفه بوتراب را …
وقتی که حب آل علی نیست، هر نفس
بت خانه ای بساز و بسوزان کتاب را
ای مهربان محض! بیا با تبسمی
بردار از تمام جهنم عذاب را
لب تشنه بین حجره هر آیینه دیده ای
آن صورت شکسته در خون خضاب را ..
بودند دیو و دد همه سیراب و بشکند
دستی که ریخت روبروی تشنه آب را
بس کن رباب، گریه عباس را ببین
بس کن رقیه قصه بزم شراب را
در کوفه رسم بود که در پیش باغبان
از گل درآورند به چکمه گلاب را
- جمعه
- 3
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 16:3
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
مهدی امامی
ارسال دیدگاه