• یکشنبه 4 آذر 03


شهادت حضرت رقیه(س) -( کنج خرابه خاطره ها را مرور کرد)

441


کنج خرابه خاطره ها را مرور کرد
آن لحظه های سخت بلا را مرور کرد

از ماجرای شام غریبان که دیده بود
پای برهنه در دل صحرا دویده بود

رنج سفر به کوفه و اندوه قافله
روی کبود و پای پر از نقش آبله

از کوفه تا به شام که چشم انتظار بود
دلواپس خرابه و دیدار یار بود

در ازدحام سنگ لب بام گریه کرد
هی خورد تازیانه و دشنام گریه کرد

دیگر دلش برای پریدن بهانه داشت
بسیار شکوه ها که ز دست زمانه داشت

آشفته بود و همنفس آه می گریست
بر آن همه غریبی جانکاه می گریست

می گفت یک نفر پدرم را خبر کند
تا لحظه ای به کنج خرابه سفر کند

بابای من بیاید و در این هجوم درد
از کودکان غم زده رفع خطر کند

روشن کند چراغ امید دل مرا
شام غم مرا به نگاهی سحر کند

در قحطی محبت و احساس و عاطفه
مثل نسیم بر سر گل ها گذر کند

ای وای بر یتیم اسیری که بیقرار 
شب را به اشک و ناله و اندوه سر کند

موی سفید و سوخته ام فرش راه او
بیدار مانده ام به امید نگاه او 

ناگاه شد خرابه چراغان ز نور حق
سر زد فروغ عاطفه از مشرق طبق

خورشید در خرابه شکفت و سحر رسید
فریاد زد رقیه که عمه پدر رسید 

  • سه شنبه
  • 7
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 1:47
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران