حضرت رقيه سلام الله عليها
به زحمت تكيه بر ديوار ميكرد
گهي اين جمله را تكرار ميكرد
الاهي صورتش آتش بگيرد !
كه با سيلي مرا بيدار ميكرد
*******
چه داغي برجگر بگذاشتي زجـر
عجب دست زمختي داشتي زجـر
كه هركس ديد گلبرگ رخم را
به طعنه گفت كه گل كاشتي زجـر
*******
چو زينب پيكرش را آب مي ريخت
ستاره بر تن مهتاب مي ريخت
همه ديدند چون زهراي اطهر
زهرجاي تنش خوناب مي ريخت
******
نه تنها پيكرش بي تاب بوده
كه گل زخم تنش خوناب بوده
چه كاري كرد سيلي با دوچشمش؟
كه گوئي چند روزي خواب بوده
*******
تمام پيكرش از درد ميسوخت
لبش از آه آه ِ سرد ميسوخت
اگرچه شمع سـرخ نيمه جان بود
ندانم از چه رنگ زرد ميسوخت
*******
تمام درد بر جانم نشسته
رد خون روي دستانم نشسته
تو خوردي خيزران و ، من ندانم
چرا زخمش به دندانم نشسته
***********
سروده برادر یاسر حوتی
باب الجنه(ایمان غلامی)
منبع:زلال آینه
منبع:www.boyepirahanehosryn.blogfa.com
- سه شنبه
- 29
- آذر
- 1390
- ساعت
- 7:18
- نوشته شده توسط
- باب الجنه
محمد وحيد جوکار
من خیلی کم موقع شعر نوشتن حال بهم دت میده،ولی شعرهای شما یه چیز دیگست جمعه 26 اسفند 1390ساعت : 01:35