عطر حضور داشت نفس های آخرش
آغوش جان گشود جنان در برابرش
تنگ غروب "دره ی ازناوه " شوق وصل
پیچید شور نعره ی الله اکبرش
سلطانعلی ادامه ی خط حسین بود
در این مسیر خون خدا بود رهبرش
جان داد یک قبیله ی عاشق به پای او
در غربتی عجیب که سخت است باورش
کرببلای دیگر شیعه شد اردهال
یک باغبان و این همه گلهای پرپرش
حسن ختام بهتر از این می شود مگر ؟
در سجده بود کز تن او شد جدا سرش
در جمعه ای که جلوه ی شور و شعور بود
پیچیده شد به قالی اندوه پیکرش
جان ها فدای غربت جدش که بارها
سیلی زدند بعد شهادت به دخترش
اشک "کمیل" اگر که نمی شد روان ز چشم
می سوخت در شراره ی اندوه دفترش
- سه شنبه
- 7
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 1:52
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
کمیل کاشانی
ارسال دیدگاه