در سجده ی حضور سرش چون بریده شد
زیباترین حماسه ی عشق آفریده شد
فریاد و شور و رزم و عطش چون حسین داشت
سلطانعلی شهید مرام و عقیده شد
اندوه او تداعی داغ محرم است
پشت فلک دوباره ز ماتم خمیده شد
یک دشت در برابر او پرپر از خزان
او باغبان این همه گلهای چیده شد
تا شد دلش هوایی دیدار روی دوست
بر قامتش لباس شهادت بریده شد
جریان گرفت در رگ خشکیده ی زمین
خون خدا ز حنجر سرخش چکیده شد
خورشید سر بریده بر آمد ز کوهسار
در گوش شب پیام رسان سپیده شد
در آن غروب تا که غریبانه پر کشید
خطی ز خون به صفحه ی صحرا کشیده شد
آغوش جان گشود به رویش بهشت قرب
آوای" ارجعی" ز ملائک شنیده شد
- سه شنبه
- 7
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 1:54
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
کمیل کاشانی
ارسال دیدگاه