وا شود بالم اگر کل پرم می ریزد 
قطره قطره بدنم دور و برم می ریزد 
پنجه ی دست عدو کار خودش را کرده 
دارد انگار همه موی سرم می ریزد 
چشم سنگین شده از دردم اگر باز شود
دانه دانه مژه ی پلک ترم می ریزد 
لگد حرمله هرگاه به  پایم بخورد 
از سر نیزه سرشک پدرم می ریزد 
مشت ها چونکه به پهلوم هجوم آوردند 
بر لبم خون ز فشار جگرم می ریزد 
چند روزیست که هنگام ز جا پا شدنم 
همه ی درد تنم در کمرم می ریزد
 پوست نازک و تردم چه قدر می سوزد 
موج شلاق همینکه به سرم می ریزد 
- دوشنبه
- 13
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 11:6
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
- 
                            حسین جعفری

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه