از آسمان که آمده بودی، لبخند میزدی به «رضا»یت
اشکی نشست گوشهی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت
رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیلهی تو هراسان
شد قبلهی دل تو خراسان، ای عطر دوست، قبلهنمایت!
من تشنهای رسیده به دریا، با حسرت زیارت زهرا
دربان! بگو ملیکهی قم را: از راه آمدهست گدایت
پای ضریح سر بگذارم، بال و پری اگر چه ندارم
خود را به دست تو بسپارم، تا پر کشم به سوی خدایت
لبخندِ شهر تو نمکین است، «قم»، قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جانهای ما، کریمه! فدایت
ای دختر یگانهی مادر! میراث جاودانهی کوثر!
مثل علی نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟
میبارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، به دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت
- دوشنبه
- 13
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 12:1
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
قاسم صرافان
ارسال دیدگاه