کربلا ارباب ما را نانجیبان میزدند
پیش چشم زینب و یاران چه آسان میزدند
پیرمردان تا شنیدند قتل او دارد ثواب
باعصا بر پیکر او از دل و جان میزدند
دیده ای بالاتر از این روضه که در قتلگاه
جامه از جسمش درآوردند و عریان میزدند
ضربه هایی که زدند از پشت سر بوده ولی
روبروی مادری گیسو پریشان میزدند
ده سوار آمد به میدان خواهرش از حال رفت
با سم اسبانشان بر جسم بی جان میزدند
دخترانش که ندیده سایه هاشان را کسی
از مسیر کربلا تا شام ویران میزدند
شامیان دیدند روی نیزه قرآن را که خواند
سنگ ها را بر سر و لبها و دندان میزدند
گریه ها در مجلس نامحرمان بالا گرفت
مثل اینکه خیزران بر روی قرآن میزدند
شاعر:دانیال تقوی
- دوشنبه
- 13
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 12:30
- نوشته شده توسط
- دانیال تقوی
- شاعر:
-
دانیال تقوی
ارسال دیدگاه