توان بخشیده ذکرت هر مریض ناتوان را هم
زبان درد دل دادی زبان بی زبان را هم
گواهی داده رد الشمس تکوین است در مشتت
برای چهار رکعت میزنی برهم زمان را هم
برایت سوختم خاکستر من آبرویم شد
به زیر دین خود آورده ام آتش فشان راهم
ضرر اینست که در پای عشقت بی ضرر باشم
سراسر سود خالص کرده ای حتی زیان را هم
برای ایلیا انجیل افتادست بر سجده
چگونه بنده خود کرده ای نصرانیان را هم
من از سلمان سیصد ساله فهمیدم جوانی را
که پیر عشق میسازد ولایت هر جوان را هم
عجب خیریه ای داری به روی شانه ات مولا
شریک کار خیرت کرده ای خرما و نان را هم
موذن بی علی تکبیر نه.تکفیر میگوید
همیشه نام تو توحید میبخشد اذان را هم
نجف آمد به میدان کعبه هم مایل بسویش شد
نشانی داده ای با قبه ات سنگ نشان را هم
تو دستت بر سر هرکس که آمد سقف امنی شد
به سلطانی رساندی قنبر بی خانمان راهم
صبوری پای صبرت زانوی شاگردی اش را زد
گلویت نرم کرده از خجالت استخوان را هم
همینکه رفت زهرا زود پیرت کرد هجرانش
به سوگ این خزان آورده ای عمری خزان را هم
- سه شنبه
- 14
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 10:27
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه