از کودکی دائم رنج و بلا دیدم
پیکر جدّم رو به زیر پا دیدم
نمی ره از یادم غروب عاشورا
سرو جدا کردن وای از دل زهرا
ای وای غریبم من ای وای غریبم من
از بس کشیدم آه تیره شده روزم
یه عمره با یاد قتلگاه می سوزم
ده تا سوار با هم تو قتلگاه رفتن
رو سینه ی جدّم دیدم که راه رفتن
ای وای غریبم من ای وای غریبم من
دیدم به چشم خویش من طعنه و آزار
عمّه کتک می خورد تو کوچه و بازار
دیدم رباب داره یه گوشه می لرزه
دعا می کرد اصغر نیفته از نیزه
ای وای غریبم من ای وای غریبم من
********
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج
- پنج شنبه
- 16
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 18:34
- نوشته شده توسط
- سادات
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه