اَلمِنّهُ لله که نامت شده هادی
منّت به محبانِ خود از جود نهادی
حقا که گل فاطمه، فرزند جوادی
این است نشاط و شعف و برکت و شادی
سکان هدایت به کفِ هر که خدا داد
از روز ازل قرعه بنام علی افتاد
ما گم شده بودیم، تو رخسار نمودی
دل را به نگاهی ز همان غمزه ربودی
ما را به ره عشق گرفتار نمودی
آغوش به احبابِ خود از مهر گشودی
با فطرتِ مومن به تو دادیم سلامی
والله امامی تو، امامی تو، امامی
کِی از رخ ماه تو به خورشید رسیدیم
از پرتو مهر تو به توحید رسیدیم
در نور ولای تو به تمجید رسیدیم
با مدح تو بر نابترین عید رسیدیم
یعنی تو هدایتگر دلها به غدیری
فرزند امیری و به میخانه امیری
ای منطق تو شرح معمّایی حیدر
تفسیرگرِ خطبه ی غرّای پیمبر
هم خیر کثیری تو و هم معنی کوثر
هم خُمّی و هم باده ای و هم مِی و ساغر
ما مِی زده ی خُمّ غدیریم ز هادی
هنگام سحر باده بگیریم ز هادی
ناب است عجب از تو احادیث و روایات
تاویلِ حکیمانه ی هر سوره و آیات
رفتار تو گفتار تو در باب زیارات
این است که ما بر تو نمائیم مباهات
با جامعه ی تو بشِناسیم علی را
با متن غدیریّه سپاسیم علی را
ای معرفت از علمِ تو سرریز علی جان
دریای معارف ز تو لبریز علی جان
گوشِ دلِ ما بر سخنت تیز علی جان
لحنِ تو خوش آهنگ و دلاویز علی جان
آهنگ نماز تو برَد هوش ز سرها
بس راز و نیاز تو برَد هوش ز سرها
ای سوز و گداز تو پر از نغمه ی معراج
آگاه تو هستی ز سراپرده ی معراج
هم آگهی از خنده و هم گریه ی معراج
زیباست که ما را بدهی هدیه ی معراج
آن هدیه،،، به آوای جلی حیدر کرار
دلدار علی، یار علی، حیدر کرار
هر جا که به معراج شده منزل احمد
دیده ست جلوتر ز خودش جلوه ی سرمد
دیده ست علی را همه جا هست موید
یعنی که علی هست جلودار محمد
آری بخدا مقصد و مقصود علی بود
روزیکه نبود آیتی از بود علی بود
این است تجلیِ هدایت به دو عالم
هادیست که بر ما بدمَد روح دمادم
با نام علی جلوه کند آن شهِ اعظم
این است وفا و کرم و جودِ مسلم
آرامِ دلِ فاطمه، آرامِ دلِ ماست
ایام به یُمنَش همه بر کامِ دلِ ماست
ما شیعه ی اِثنی عشرِ آل رسولیم
فرمانبرِ فرماندهیِ امرِ بتولیم
با لطفِ چنین مادری از لطف قبولیم
تا خون به رگِ ماست، سرِ عهد و اصولیم
مائیم هدایت شده ی منبر هادی
شیعه شده ی دستِ هدایتگر هادی
تا پای چنین منبر پر فیض گدائیم
هم نوکر آل علی و عبد خدائیم
هم زائر با معرفت کرب و بلائیم
آری بخدا خونجگرِ خون خدائیم
خونی که به گودال از آن حنجره میریخت
خونیست که از چشمِ حرم یکسره میریخت
ایکاش که زینب تهِ گودال نمیدید
جسم پسر فاطمه پامال نمیدید
بر کشتنِ او اینهمه اقبال نمیدید
او را ز رمق رفته و بی حال نمیدید
ایکاش نمیدید سری بر سرِ نیزه
خواهر چه کند ناله ی خود در برِ نیزه
- یکشنبه
- 19
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 15:38
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه