• دوشنبه 3 دی 03

 محسن راحت حق

مرثیه حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -( تا یک دستم قلم شد عزّتم درهم شکست)

495


تا یک دستم قلم شد عزّتم درهم شکست
ضربه ای بر فرقم آمد صورتم درهم شکست
بی پدر بودم یتیم و بی برادر در کویر..
از حسین "جانم"شنیدم غربتم درهم شکست 

(افتخارم هست حالا جان فدایی می کنم )
(زاده ی ابنُ الکریمم..دلربایی می کنم )

هرچه بادا باد مستی می‌کنم در این دیار
کودکم امّا چه کودک..باجَنَم با اقتدار 
از پدر آموختم باید سپر بودم و عصا..
در حمایت از حسین دستم شده چون ذوالفقار

(می دهم دست و امامم را حمایت می کنم )
(با سرافرازی جهانی را قیامت می کنم )

من بمانم خیمه و جنجال ها برپا شود؟
من‌ بمانم نیزه ها روی عمویم پا شود؟
این محالِ ممکن ست مردی میانِ خیمه ها 
زندگی از سر بگیرد بی عمو احیا شود؟

(من کی ام؟ ابنُ الحسن ابنُ الکریمِ روزگار)
(سرورِ آزادگان باشد برایم شهریار)

بی حسین امکان ندارد لحظه ای بر پا شدن
بی حسین امکان ندارد قطره ای دریا شدن
با شهادت بینِ آغوشِ عمو دریافتم..
این چنین مقدور باشد بنده ی مولا شدن

(مثلِ فرزندِ حسینم اوست بابای خودم)
(هم پدر که عمو..هم گشته آقای خودم)

  • پنج شنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 14:30
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران