روضه ی حضرت رقیه
ببین حالم تو بابایی
ندارم قوّت ِ پایی
مگر از من تو دلگیری
که پیش من نمی آیی
سه ساله دخترت بودم
همیشه در برَت بودم
میان بازی ِ با من
گهی هم مادرت بودم
گهی چشمان خود بستم
دو زانوی تو بنشستم
کمی با ناز خود بابا
دل و قلب تو بشکستم
ولی بابا در این وادی
ندارم کس کُنَم شادی
اگر بودی تو در نزدم
مرا هی بوسه می دادی
ببین بابا رُخم زرد است
سرا پایم پُر از درد است
به زیر گوش من بنگر
که جای دست نامرد است
دوچشمم تیره و تار است
دو پای من پُر از خار است
مگر بابا نمی دانی
گُل ناز تو بیمار است
زاین دنیا دگر سیرم
مکن با رفتنت پیرم
تو می دانی که ای بابا
بدون تو که میمیرم
#رضاترابی گیلده
- سه شنبه
- 4
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 1:20
- نوشته شده توسط
- رضا ترابی گیلده
- شاعر:
-
رضا ترابی گیلده
ارسال دیدگاه