با اذن خداوند که رحمان و رحیم است
رفتیم در خانه ی مردی که کریم است
درباز شد و عطر پیمبر به هوا رفت
فهمید بهشتی است که سرشار نسیم است
برخورد کریمانه چنان بود که فهمید
معبود ازل در دل این خانه مقیم است
جبریل در این خانه ی پر نور غلام است
رضوان در این صحنه پر آیینه ندیم است
گفتند مسیحای زمین غیر حسن نیست
این عهد الست عهد ازل عهد قدیم است
حالا باید بنشینید و ببینید در این خاک
چه رایحه و عطر و چه بو و چه نسیم است
وقتی که به نام پدرت سفره کنی پهن
بی غصه ترین غصه فقط غصه ی نان است
در صلح تو جنگیست که در صلح کسی نیست
سهمیه ی شمشیر تو دست پسران است
- سه شنبه
- 4
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 12:18
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ایوب پرندآور
ارسال دیدگاه