• پنج شنبه 1 آذر 03

 قاسم نعمتی

شهادت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -( ابن الکریمم وپسرِ شاهِ بی حرم)

1587


ابن الکریمم وپسرِ شاهِ بی حرم
از خیمه آمدم به تماشایِ دلبرم

من از تبارِ شیرِ جمل هستم ای سپاه
ده ساله ام ولی ز رگ و خونِ حیدرم

خالی کنید دورِ بزرگِ قبیله را
تعظیم کن سپاه، به این شاهِ محترم

خونِ حسن میانِ رگم موج می زند
گردن زده ز ازرقِ شامی برادرم

از خیمه پابرهنه دویدم به قتلگاه
افتاده شاه رویِ زمین در برابرم

تا استخوانِ بازوی من بی هوا شکست
بی اختیار ناله زدم وای مادرم

تا آمدم بغل کُنمت حرمله رسید
پاشیده شد به ضربه ی یک تیر،حنجرم

ممزوج شد حسین و حسن زیرِ ضربه ها
اینجا به بعد روضه بخوانم من از شما

باجانِ فاطمه که چنین تا نمی کنند
جان دادنِ غریب تماشا نمی کنند

زهرا نشسته گوشه ی گودالِ قتلگاه
باحالِ مادر از چه مدارا نمی کنند

خالی کنید دورِ عمویِ غریب من
دورِ کسی که هلهله برپا نمی کنند

یابن الدعی مکن همه جا نیزه را فرو
پهنایِ نیزه را به گلو جا نمی کنند

بردار پایِ نحس خود از رویِ صورتش
این گونه بغضِ سینه ی خود وا نمی کنند

در پیشِ چشم عمه رها کن محاسنش
شیب الخضیب را همه معنا نمی کنند

در بین دنده ها مَشِکَن چوبِ نیزه را
از بهرِ جایزه به تن امضا نمی کنند

آقایِ عالم است برهنه نکن تنش
بر  بُردنِ لباس تَقَلا  نمی کنند

  • سه شنبه
  • 4
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران