خشکه لب آسمون
رنگ از رخش پریده
می رسه آروم آروم
قافله ی سپیده
نشسته روی ناقه
یه کهکشون ستاره
خورشید داره پاشو
به کربلا میذاره
عباس خیمه ها رو
داره علم می کنه
خارای رو زمینو
با دست جم می کنه
به ریگ داغ صحرا
وقتی که پا میذاره
مثل ابربهاری
یه گوشه ای می باره
هنوز می تونه مَشکو
به خیمه ها بیاره
رقیه رو میتونه
رو شونه هاش بذاره
می خنده لای موهاش
گوشواره های گوشاش
وقتی عمو می ذاره
رقیه رو رو دوشاش
بی خبره رباب و
گهواره تاب می ده
تو روز چن(د) مرتبه
به اصغر آب می ده
با خنده میگه مادر
برام پشت و پناهی
زیر لبش میخونه
داماد بشی الهی
مثل پروانه زینب
دور حسین می گرده
خودش رو یک لحظه هم
از او جدا نکرده
دل نگرونه خیلی
توی حرم نشسته
چشماشو حتی یه دم
روی حسین ع نبسته
میره و بر می گرده
از خیمه تا به گودال
می زنه روی صورت
دوباره میره از حال
شهیدِ بی سر حسین ع
در خون شناور حسین ع
بی پیرُهن، بی کفن
صد پاره پیکر حسین ع
شلعر:میترا سادات دهقانی
- چهارشنبه
- 12
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 17:55
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه