• دوشنبه 3 دی 03

 سید حمید رضا برقعی

شهادت امام سجاد(ع) -( همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می خواست)

1537
2


همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می خواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس بر می خواست

علی باشی و در میدان نجنگی ، داغ از این بدتر؟ 
خدا اورا به بزم عشق بازی شعله ور می خواست

علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزان تر علی بودن هنر می خواست

نباید شعلهء این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می خواست

به پای این کبوتر نامه ای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان پیغامبر می خواست

مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن ، دشمن از او خون جگر می خواست

خرابه خیزران خنیاگری ها خارجی خواندن
نمک از زخم هایش زخم های تازه تر می خواست

امامت را زنی با خود به هر جان کندنی می برد
که زینب بود ، اگر او زیر دست و پا سپر می خواست

پدر لب تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای گریهء باران چه از جان پسر می خواست

غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر می خواست

  • پنج شنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 12:44
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران