سبک #حاج_حسین_سیب_سرخی
#من_یساله_دلواپسه_محرمتم
روزگار زینبت رو میبینی حسین
تو نگاه خسته ی من آب و آتیشه
اینجوری اگه بگذره بدون تو که
زندگیه زینبت سپری نمیشه
وا کن چشماتو تا ، دردامو بت بگم
از کربلا تا به شام ، چیزی نمونده ازم
پاشو دستی بکش ، مولا به روی سرم
میبینی مثل تو ، پارست پیراهنم
حس یتیمی دارم ، حس غریبی دارم
از وقتی رفتی داداش ، حال عجیبی دارم
حس ترحم دارم ، خیلی تلاطم دارم
خیلی گلایه ها از ، حرفای مردم دارم
بند دوم
چی سر من آورده نیزه داری که رو
نیزه ها سر تو رو میچرخوند و میرفت
از میون بچه های تو رد میشد و
قلب خواهر تو رو میسوزوند و میرفت
تا حالا دیدی که ، زینب تنها بره
تا حالا دیدی بی ، یار و سقا بره
تا حالا دیدی که ، زینب تو کوچه هاست
تا حالا دیدی که ، زینب بی معجره؟
اما همه دیدن من ، تنها و بی سردارم
همه دیدن رو نی ها ، رفته سر سالارم
همه به من خندیدن ، با دست نشونم دادن
همه دیدن بی سقا ، تو کوچه و بازارم
بند سوم
خواهراتو از خرابه آوردن حسین
اما با قدی که خم شده از غم تو
چرا به استقبال زینبت نمیای
اومده ولی با رختای ماتم تو
پاشو سالار من ، یاس بی سر من
پاشو سقای من ، ماه لشکر من
کو قاسم و کجان عبدالله و اصغر
پاشو باز واسمون(برامون) ، خیمه واکن اکبر
رباب رسیده از راه ، داره لالا میخونه
اشک سکینه داره ، قلبمو میسوزونه
پاشو حسینم سر کن ، عمامه ی سبزت رو
زینب تو تا آخر ، برا غمت گریونه
- جمعه
- 21
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 16:42
- نوشته شده توسط
- خادم الزینب
- شاعر:
-
خادم الزینب
ارسال دیدگاه