• جمعه 2 آذر 03

 حسن کردی

حضرت عباس -(گفتم عباس و غم فراری شد)

477


گفتم عباس و غم فراری شد
چار فصل دلم بهاری شد
هر کجا که گره به کارم خورد
نام عباس ذکر کاری شد
آرزوهای ما بزرگ شدند
بسکه از او جواب آری شد
بین دنیایی از رفیقانم
دست عباس دست یاری شد
تا که بر نوکری قبولم کرد
روزگارم چه روزگاری شد
سنگ او را به سینه ام زدم و
این برای من اعتباری شد
من که در سایه ی علمدارم
به مدد های او بدهکارم

بی ابالفضل کارها سخت است
نه فقط کارها، شفا سخت است
برکت زندگی نوکرها
زندگی بی غم شما سخت است
ما که عادت به روضه ات داریم
بی عزای تو حال ما سخت است
بی تو و ذکر کاشف الکربت
 حاجتی می شود روا؟ سخت است
بی مدد از دم ابوفاضل
کار هر روز این گدا سخت است
زائر اربعین هر سالم
نروم باز کربلا سخت است
جان ما در پناه عباس است
مستمند نگاه عباس است

با تو تقدیر روشنی دارم
تکیه گاه ستودنی دارم
فرش راهت کن این دلم را که
زیر پای تو گلشنی دارم
من که دلداده ی توام یعنی
مادر پاک دامنی دارم
من به شوق فدایی ات شدن است
بر تن خویش گردنی دارم
سایه سار دلم بود علمت
تا علم هست مأمنی دارم
مُهر بر لب زدم ولی با تو
یک جهان حرف گفتنی دارم
ساقی کربلا ابوفاضل
حضرت عشق یا ابوفاضل

  • یکشنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:17
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران