دیدم بیابانی پُر از خار مغیلان را
بالای محمل آفتابی سخت سوزان را
《انا الیه راجعونت》کُشت زینب را
نسپار دست باد گیسوی پریشان را
پنداشتم از دور نخلستان به چشمم خورد!
از ناقه هامان دور کن این نیزه داران را
دلواپسم! این شیوه ی مهمان نوازی نیست!
دیدی ببندد میزبانی راه مهمان را !؟
با نیتِ عرض خوش آمدگویی آوردند
یک لشکر از شمشیرهای مست و بُران را
انگار خوبی های تو از یادشان رفته!
یادآوری کن قصه ی دیروز باران را
سربسته می گویم! یقین دارم که می بینی
در چشم های دخترت ترس از بیابان را
از حج نیمه کاره ی دیروز دانستم
در کربلا باید بگیری عید قربان را
وحید قاسمی
- یکشنبه
- 23
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 18:43
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه