آمدبه سوی وادی عشقی که آشناست
روبرفلک نمودکه این وعده گاه ما ست
می گفت برخدا «اعوذُمن الکرب والبلا
این سرزمین محنت ودردوغم وبلاست
ازذوالجناح خویش فرودآمد و بگفت
خیمه بپاکنیدکه این خاک کربلاست
برتن کنیدجامه ی احرام معرفت
ای حاجیان کعبۀ دین این زمین منـاست
طولی نمی کشد که ملا ئک نظر کنند
بیننـد غرق خون تن ما در ره خداست
همراه باغبان وگل و غنچه های  یاس
این گلشن شهادت وایمان چه باصفاست
آه ازدمی که خواهرصبر و مقاومت
می دید آسمان وزمین غرق درعزاست
آمدبرون زخیمه گه ودید ذوالجناح
تنها وبی سوار به دشت بلا رهاست
وقتی میان مقتل خون را نگاه کرد
پُرسید آه ، پیرهن  یوسفم کجاست
باران خون گرفت زهفت آسمان ودید
یحیای اهل بیت سرش روی نیزه هاست
این شرح جانگداز «وفایی» خدا گواست
غم ناله ای زحنجر خونین نینواست
- جمعه
- 8
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 20:58
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
- 
                            استاد سید هاشم وفایی

 
                 
                 
                
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه