• شنبه 3 آذر 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

ولادت امام حسن مجتبی -(به خنده می رسد از مهر بامداد ندا)

551


▶️ 
به خنده می رسد از مهر بامداد ندا
که ماه فاطمه شد در مه خدا پیدا

به بوستان رسالت گلی شکفت امشب
که آفتاب به لبخند گفت صل علی

مه ضیافت الله و چشم میهمانان
زآفتاب رخ میزبان گرفت صفا

یسبحون له الحمد روی خویش امشب
گشود حضرت سبحان ربی الاعلی

قسم به قدر که برتر ز شام قدر بود
شب ولادت او از برای اهل ولا

به شکر مقدم او عاشقان حق دارند
صلوة و صوم و مناجات و شور و حال دعا

از آن مه رمضان شد مه هدی للناس
که جلوه کرد در آن آفتاب برج هدا

ازآن به فضل و شرف اول است ماه صیام
که پا نهاد در آن پیشوای دوم ما

مهی که گشته کتاب خدا در آن نازل
گشود سینه به شوق جمال آن مولا

فرشته خنده بزن فاطمه شده مادر
ملک به وجد در آن مرتضی شده بابا

خدا به فاطمه و مرتضی حسن داده
حسن که آیینه مصطفی است سر تا پا

حسن که روح دو گیتی به مهر او زنده
حسن که جان دو عالم شود ورا  بفدا

حسن وجود و حسن خلقت و حسن طینت
حسن خصال و حسن سیرت و حسن سیما

به خورد سالی از سر غیب گفت سخن
به شیرخواری در مهد ناز خوانده دعا

نسیم مشک برای فرشتگان می برد
دمی که موی ورا شانه می زدی زهرا

پدر چو حیدر و مادر چو فاطمه باید
که این چنین پسر آید به عرصه دنیا

پسر کدام پسر ؟ بر تمام خلق پدر
پدر کدام پدر ؟ باب آدم و حوا

علی به چهره او خنده می زند همه دم
رسول بر لب او بوسه می نهد همه جا

به اهل درد و دوا ، چو غبار بی درداست
اگر ز خاک بقیعش طلب کنند شفا

چراغ روشن دل هاست قبر خاموشش
اگر چه در دل ظلمت نهان بود شب ها

مگو در حرمش بسته ، کو بود شب و روز
به عالمی ز همین باب بسته عقده گشا

مگو که نیست به گرد مزار او زائر
که انبیا همه در بر گرفته اند آن را

اگر اجازه بوسیدن درش گیرند
ستارگان همه ریزند بر زمین ز سما

به عرش ، حسن فروزنده اش سراج منیر
به فرش ، روی درخشنده اش چراغ هدی

ز صبر اوست اگر جُند حق شده پیروز
ز صلح اوست اگر ملک دین گرفته صفا

به صبر ، گلبن اسلام را دهد رونق
به صلح ، کفر معاویه را کند افشا

بحق حق که اگر آن ثبات و صبر نبود
نبود نهضت خونین روز عاشورا

اگر به دیده تحقیق بنگری بینی
که صلح اوست بنای قیام کرب و بلا

اگر به صلح دهد حکم ، جنگ ، عصیان است
وگربه جنگ کند حکم ، آشتی است خطا

نبرد و صلح بود تحت اختیار کسی
که در قیام و قعود است بر همه مولا

کسی که تیغ به کف بر گرفت در صفین
به قلب کفر زد و خصم را فکند ز پا

کسی که در صف جنگ جمل به بازویش
صدای احسن ،برخاست از لب اعدا

کسی که ارث شجاعت ز مرتضی دارد
کسی که خوی شهامت گرفته از زهرا

کسی که هست سراپای مظهر توحید
کسی که بوده ز پا تا سر آیت تقوی

چگونه پیش ستم بارگان شود تسلیم
چگونه قامت خود را کند به خصم دو تا

چگونه جنت و دوزخ کنار یکدیگر ؟
چگونه روشنی و نور جمع در یک جا ؟

چگونه همدم نمرود گردد ابراهیم ؟
چگونه روی به فرعون آورد موسی ؟

نداشت چاره به جز صلح و صبر با دشمن
که بود بین همه دوستان خود تنها

قیام کرد ز آغاز لیک از یاران
هماره دید جفا لحظه ای ندید وفا

سکوت چون نکند رهبری که در خانه
شریک زندگیش قاتلش بود ز جفا

هر آنکه گریه برای حسن کند امروز
به گریه وارد محشر نمی شود فردا

بس که تیر به جسمش زدند دوخته شد
تنش به تخت تابوت ، آن امام هدی

الا زخیل نبیین تو را همیشه درود
الا ز فوج امامان تو را هماره ثنا

الا عدوی تو را  دائم از خدا نفرین
الا محب تو را روز و شب ز خلق ، دعا

الا به روی تو دیدار جان ، به هر شب و روز
الا به کوی تو پرواز دل ، به صبح و مسا

به صلح و صبر تو و نهضت حسین قسم
به اشک چشم تو و خون سید الشهدا

به آن بدن که ز تو، شد به تیر ، گلباران
به آن سری که لب تشنه شد جدا ز قفا

به آن دو طشت که شد طشت خون ز دیدنشان
دل مقدس زهرا و سیدالشهدا

به عزم و همت رزمندگان حق سوگند
به صدق و نیت و اخلاص عاشقان خدا

اگر نشاط ببارد و گر ، بلا خیزد
نمی شوم جدا هرگز از طریق شما

میان جان و تن ما جدائی افتد اگر
هزار مرتبه به ، کز شما شوم جدا

به غیر مدح شما نیست بر لب (میثم)
بگو برند ز کامش زبان به دار بلا

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 22:22
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران