با تماشای آب میگرید
یادِ طفلِ رباب، میگرید
روزها گریه میکند، شبها،
دیده اش جای خواب، میگرید
هرکه پرسید، هرچه از این مرد،
در ازای جواب، میگرید
با دلی غم گرفته و قلبی،
از مصیبت کباب، میگرید
ظهرِ روزِ دهم، چه دیده مگر
که چنین بیحساب، میگرید؟
وارثِ کربلا، چرا اینقدر،
شده خانه خراب، میگرید؟
سرِ بازار، روی دستِ اسیر،
تا ببیند طناب، میگرید
یادِ آن صورتی که در صحرا،
شده با خون، خضاب، میگرید
"دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ زِياد"
یادِ بزمِ شراب، می گرید
- پنج شنبه
- 27
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 19:49
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
عادل حسین قربان
ارسال دیدگاه