دخترِ شیرین زبانم ای عزیزم الوداع
آتش افتاده به جانم ای عزیزم الوداع
می روم از شام...برمی گردم کنارت دخترم
بسکه بهرت ناگرانم ای عزیزم الوداع
می روم کرببلا و بعدِ از آن شهرِ رسول
این محال است که بمانم ای عزیزم الوداع
(،الوداع ای پاره ی قلبِ حسین ای دخترم)
(الوداع آئینه ی پاک و زلالِ مادرم)
دخترم آسوده خاطر باش می آیم به شام
مانده تا تکمیل گردد این قیام و انتقام
کی فراموشم شود تنها در اینجا خفته ای
بر تو و بر صورت و بر پشت و بازویت سلام
می روم..هیهات!!جای دیگری خیمه زنم
جای دیگر گر بمانم بی تو دخترجان حرام
(ای رقیّه ای سه ساله ای تمامیّ وجود)
(این که تنهایت گذارم ذرّه ای در دل نبود)
الوداع ای دخترِ آتش گرفته...الوداع
یاسِ من..نیلوفر آتش گرفته...الوداع
آخرین لحظه که دیدم جسمِ تو..رفتم بقیع
گفتمت ای مادرِ آتش گرفته..الوداع
عصرِ عاشورا تو را آتش زدند چون پشتِ در
وای من!!تی معجرِ آتش گرفته..الوداع
(خاطرات ِ تو یقین دارم که همراهِ من است)
(رفتن و برگشتنم در ذهنِ آگاهِ من است )
- دوشنبه
- 7
- مهر
- 1399
- ساعت
- 21:47
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه