پیری ام کامل شده،قدّ کمانم را ببین
مثلِ نیلوفر شدم نام و نشانم را ببین
بعدِ تو خیلی شکسته تر شدم سلطانِ عشق
جانِ من! باور نداری باز جانم را ببین
سنگ ها خوردم به وقتِ خطبه خوانی یاحسین
پلک را بر هم بزن زخمِ دهانم را ببین
کلِّ دندانهایم شکسته در مسیرِ عاشقی
عفو کن ای جانِ من،لکنت زبانم را ببین
«اربعین است و رسیدم پابرهنه محضرت»
خوب دقّت کن که آمد در کنارت خواهرت»
همسٍفر بودم چهل منزل کنارِ نیزه ها
با بریده حنجرت بودی سوارِ نیزه ها
بینِ کوفه تا زدم سر را به محمل ای عزیز
اختلال افتاد یک لحظه به کارِ نیزه ها
بسکه خون پاشید از پیشانی ات دلدارِ من
پُر شده در ایِن جهان داد و هوارِ نیزه ها
کعبِ نی می خورد یا بر پشت و بر پهلویِ من
یا سرت می شد عزیز دل شکارِ نیزه ها
«اربعین است و کبودم بدتر از نیلوفرم»
«چشم وا کن تا ببینی قابِ عکسِ مادرم»
هیچ می دانی چه آمد بر سرم بازارِ شام
هیچ می دانی بسته بودند شهپرم بازار شام
کوچه کوچه دور گرداندند زینب را حسین
دل شکسته خون جگر شد خواهرم بازار شام
ناسزاهایی شنیدم از دهانِ شامیان
وا شده انگار پای مادرم بازار شام
هیچ می دانی که تنها مانده بودم بی قرار
مانده بودم با دلِ پُر مضطرم بازار شام
«اربعین است و رسیدم با وقاری له شده»
«آمدم از شامِ بد با اعتباری له شده»
در سفر جایی ندیدم بدتر از بزمِ شراب
بین یک طشتِ طلا بودی منم در التهاب
با عصا یا خیزران می زد به لبهایت حسین
در دلم افتاد بدجوری عزیزا اضطراب
جامِ می در یک طرف رأسِ بریده یک طرف
کاش می دیدم تمامِ صحنه ها را یک سراب
منجلی شد روضه ی عالم دراین مصراعِ شعر
چشم های هیز بود و دخترانِ بی نقاب
«اربعین است و رسیدم با گله در محضرت»
«خواهشاً از من نپرس از حال و روزِ دخترت»
- شنبه
- 12
- مهر
- 1399
- ساعت
- 18:7
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه