از چه حیران شده ای اهلِ بُکا؟روضه که هست
کربلا قسمت مان نیست..بیا روضه که هست
حسرت و آه همه جای خودش..موج بزن
همّتی..ناله کن از سوز و نوا..روضه که هست
حرم الله شده محفلِ اشک و بپذیر...
که حرم نیست اگر،شکر خدا روضه که هست
همه دنبالِ علاجیم ..علاج است حسین
نرو اینقدر به دنبالِ دوا روضه که هست
همه ی سال بیادِ حرمش ..سینه زنیم...
پُر ز امیّد و رجائیم چرا روضه که هست
فاطمه چادرِ خود را به سرم پهن نمود
می رسد مطمئناً خیرِ نسا..روضه که هست
کشته ی اشک!..هنوز اشکِ بصر می طلبد
چشمه ی اشک بجوشان ز صفا روضه که هست
همه دیدیم چه الطافِ کثیر از هیئت...
گر نشد قسمت مان کرببلا روضه که هست
- دوشنبه
- 14
- مهر
- 1399
- ساعت
- 12:5
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه