ای گردش چشمان تو سرچشمه هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی؟
خورشید که سرچشمه زیبایی و نور است
از میکده چشم تو آموخته مستی
تا جرعهای از عشق تو ریزند به جامش
هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی
از چار طرف محو تماشای تو هستند
هفتاد و دو آیینه توحیدپرستی
وا کرد در مسجدالاقصای یقین را
تکبیرةالاحرام نمازی که تو بستی
تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک
تا خون شدن حنجره از پا ننشستی
ای کاش که گلهای عطشناک نبینند
در دیده خود خار غمی را که شکستی
یک گوشه چشم تو مرا از دو جهان بس
ای گردش چشمان تو سرچشمه هستی
محمدجواد غفورزاده-شفق
- شنبه
- 27
- آبان
- 1391
- ساعت
- 16:17
- نوشته شده توسط
- سعید رضایی
ارسال دیدگاه