مولا حسین کوفه میا
میشه سرت از تن جدا
کوفه وفا ندارد
شرم وحیا ندارد
دندونٍ من باسنگ شکست
ابن زیــــاد دستامو بست
ای آه و واویلا
مسلم شده تنها
من رو میخ آویز می کردن
شمشیرا رو تیز می کردن
من مسلم عقیلم
حب الحسین دلیلم
ای وای از علی اکبرت
از سنگ و سر خواهرت
خنجر مهیا شد
قتل توامضاشد
غارت میره انگشترت
ازتن جدا میشه سرت
مولا حسین برگرد
از کوفه ی نامرد
سنگ رسم مهمون داریه
خون از دو چشمم جاریه
عهد و وفا ندارن
ترس از خدا ندارن
سه ساله دختر رو نیار
جوونت اکبر رو نیار
سکینه رو نیار
شیرخوارتونیار
تیز شد نیزه و شمشیرا
مولا حسین کوفه میا
اینا خیلی پستن
بیعت و شکستن
شاعر : سید حمیدرضا عزیزی
- پنج شنبه
- 17
- مهر
- 1399
- ساعت
- 1:6
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه