• چهارشنبه 5 دی 03

 علیرضا خاکساری

شهادت امام حسن مجتبی -(اشک چشمای ترش میگه "نزن")

845



اشک چشمای ترش میگه  "نزن"
لخته های جگرش میگه "نزن"
میدونی چرا پس از این همه سال 
نفسای آخرش میگه "نزن" !؟

آخه زخم تازه رو نمک زدن 
غروره جوونی شو محک زدن 
وقتی بچه بود یه روز جلو چشش
تو کوچه مادرشو کتک زدن 

روضه خون مدینه آه میکشه 
روی خاک که میشینه آه میکشه
هرزمانی روی شونه ی کسی
رد شلاق میبینه آه میکشه 

بوی دود میاد حریق یادش میاد
روضه ها از این طریق یادش میاد 
رگ بازوش دو سه روزی میگیره 
وقتی از غلاف تیغ یادش میاد 

نگاهش انگاری غرق خواهشه
دم آخری میخواد تنها باشه 
یاد پهلویی که پشت در شکست
عمریه که پهلوهاش تیر میکشه 

دنیارو تار میبینه میون تشت 
در و دیوار میبینه میون تشت 
بیشتر از هرکسی سینه اش میسوزه
نوک مسمار میبینه میون تشت 

نمیخواد کسی براش کاری کنه 
بالای سرش عزاداری کنه
نمیخواد که بستری پهن بشه و...
خواهرش بازم پرستاری کنه 

گرچه که اسیر درده همیشه
گرچه کلی غصه تو زندگیشه 
ولی میشه فهمید از وصیتش
هیچ روزی روز حسینش نمیشه

کربلا همه رو از دم میزنن
مادر و بچه رو باهم میزنن
اونا که دیروز تو کوچه نبودن 
عوضش زینبو محکم میزنن

  • پنج شنبه
  • 24
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 9:8
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران