• شنبه 3 آذر 03


شعر:حضرت سکینه سلام الله علیه

870

یک منبر روضه‌ی

 حضرت سکینه(س)

دختر دلبر خدا هستم
اسوه ی عفت و حیا هستم
از تبار علی و زهرایم
خون زهرا بُود به رگهایم
آنکه از مرد کور رو گیرد
در ثنایش ملک وضو گیرد
گرچه دختی اسیر بودم من
در اسیری امیر بودم من
من شدم بنده‌ی صبور خدا
آبرو دار سیدالشهدا
یاور اولیا مخدّره ام
پشت زینب در آن مبارزه‌ام
کردم از این مبارزه احساس
عمه جان شد حسین ومن عباس
گریه هامان بری ز خفت بود
استقامت برای عفت بود
چشم دل وا کنی عیان گردد
روضه ام یک به یک بیان گردد
زین سخن گریه را گدایی کن
ته گودال را تداعی کن
تشنه ای زیر دشنه میبینی
دخترانی حزینه میبینی
بین روضه کمی تفکر کن
غارت خیمه را تصور کن
کن تصور رباب مضطر را
نبش قبر علی اصغر را
قاتلم در میان قافله بود
خنده های بلند حرمله بود
داغ من خواهری که شد گم بود
خیل چشمان هیز مردم بود
تا ابد آرزو به دل هستم
نزد ام البنین خجل هستم
گفتم ام البنین نکن یادم
من عمو را به شط فرستادم

  • دوشنبه
  • 28
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 23:40
  • نوشته شده توسط
  • دانیال تقوی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران