امیر علقمه از صدر زین به زیر افتاد
میان لشگری از تیغ و نیزه گیر افتاد
دو دست زخمی او ماند و طعنه ی تکبیر
به یــاد مــنــزلت آیــه ی غــدیر افــتــاد
چقدر شِدت ضرب عمود سنگین بود!
دوبــاره چند تــرک بر دل کویــر افتاد
نگاه خسته و شرمنده اش به آقا گفت:
ببخشْ، مشک حرم بین این مسیر افتاد
چگونـه پیکـر او را بـه خـیـمه هـا ببرد؟
حسین گریه کنان فکر یک حصیر افتاد
شاعر:وحید قاسمی
منبع:سایت حسینیه
- دوشنبه
- ۲۹
- آبان
- ۱۳۹۱
- ساعت
- ۱۳:۱۶
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه