• دوشنبه 3 دی 03


بی هیچ جرم و لغزش و عذر و بهانه ای

2043
1

بی هیچ جرم و لغزش و عذر و بهانه ای
جان داد طفل بی گنهی روی شانه ای

عمری گرفته ام ز خدا در تمام عمر

تیری چنین ندیدم و اینسان نشانه ای

از نای حنجرم سزد ار بر نیاورم
جز آه و ویل و ناله ی سوزان ترانه ای

سوزد ز سوز سینه ی من دامن سما
خورشید  از حرارت آهم زبانه ای

شاید شود که هاویه* ایمن ز آتشم
دارم ز آب دیده ام اشک روانه ای

جمعند لعل خون و در اشک و روی زر
گنجی چنین ندیده ام اندر خزانه ای

حاجت به زلف نیست امین را ز خال تو
دامت زیاده است ، اسیرم به دانه ای

 

شاعر :

امین مقامی

  • سه شنبه
  • 30
  • آبان
  • 1391
  • ساعت
  • 17:43
  • نوشته شده توسط
  • امین مقامی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران