گر خدا خلق کند آدم و حوّای دگر
می نیاید به جهان ، زینبِ کبرای دگر
ما نگفتیم گِلش ، از گِل ما نیست ولی
عفّت و عصمت او آمده از جای دگر
به متانت چو نبی و به صداقت چو بتول
مرتضی را شده از فاطمه ، زهرای دگر
زینِ اَب بودنِ زینب ، همه را روشن نیست
جز حسین بن علی و دو سه دانای دگر
هر که در کوفه صدایش بشنیدی می گفت
مرتضی آمده بر کوفه به سیمای دگر
گرمِ صحبت ، سخن از حق به فرازِ ناقه
اندر آن گرمی دم یافت هم آوای دگر
گفت جانم به فدایت مرو از پیشِ نظر
که به غیر از تو مرا نیست ، دل آرای دگر
غمم این نیست بُریدی ز مَنت زآن ترسم
تو بلا دیده بیفتی به بلاهای دگر
- یکشنبه
- 18
- آبان
- 1399
- ساعت
- 14:27
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حسین ساکت
ارسال دیدگاه