ای برادر جان حسین من از اسارت آمدم
سوی دشت کربلا بهر زیارت آمدم
کن نظر بر حال خواهر از سفر برگشته ام
با دلی خون، سوز دل،ای همسفر برگشتهام
خیز و بنگر سوی تو ای نور دیده آمدم
چشم گریان رفتم و قامت خمیده آمدم
ای برادر کس چومن رنج و غم و ماتم ندید
آنقدر گویم قدم خم گشته مویم شدسپید
ای برادر زین مصیبت خورده ام خون جگر
بوده ام در این سفر با قاتل تو همسفر
عصرعاشورا زدند آتش تمام خیمه ها
جمله سرهای شهیدان را زدند بر نیزه ها
ای برادر کودکان را ظالمانه می زدند
گاه کعب نی گهی با تازیانه می زدند
بین مقتل تا بدیدم پیکرت افروختم
در کنار پیکر صد پاره ی تو سوختم
یکطرف افتاده بود دست علمدارت حسین
یکطرف درخیمه ازغم سوخت بیمارت حسین
یک طرف دیدم به موج خون علی اکبرت
یک طرف با حنجر خونین علی اصغرت
دشمن بی دین تو زخم مرا میزد نمک
هر زمان نام تو را بردم مرا میزد کتک
ای برادرکوفیان چنگ ونی و دف می زدند
در کنار راس پرخونت همه کف می زدند
صوت قرآن تو برد از زینب تو دل حسین
ناگهان سر را زدم بر چوبه ی محمل حسین
من چه گویم ای برادر از مصیبتهای شام
بر اسیران میزدند سنگ ستم از روی بام
ای برادر زین مصیبت گشته ام چون شمع آب
خواهر غمدیده ات زینب کجا بزم شراب
روبرویش راس پاک تو در آن تشت طلا
چوب می زد بر لبانت آن یزید بی حیا
صبرمن کم گشت وباچشمان گریانم حسین
چاک کردم زین مصیبت هاگریبانم حسین
ای برادر از امانت داریم شرمندهام
دخترت جان داده و من در کنارت زنده ام
ای برادر تا زجام وصل تو شدجرعه نوش
در کنار راس پاک تو رقیه شد خموش
شعله بر عالم زدم سرتا به پا افروختم
در کنار پیکر پاک رقیه سوختم
ازخود و از زنده بودن بی توسیرم یاحسین
کن دعایم بعد تو دیگر بمیرم یا حسین
یاحسین جان عرض حال من بود دراین رثا
دستگیری کن به حق مادرم ازاین(رضا)
- دوشنبه
- 19
- آبان
- 1399
- ساعت
- 12:0
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه