السّلام ای حضرتِمعصومه، ای نیکوسرشت
السّلام ای مرقدت زیباتر از باغ بهشت
حضرت بانوی ایران، جان فدای مَقدَمت
کرده مجنون زائران را شورِ اعجاز دَمَت
بُردهدل ازعرشیان، صحنوسرایِ خُرَّمت
گنبد و گلدستهها و اهتزازِ پرچمت
مرحبا، ایرانیان را غرق عزّت کردهای
خاکِقم را ازقدومت باغِجنّت کردهای
دختر بابالحوائج خواهر موسیالرّضا
مرقدت هم رتبهٔ مُلک سَریر ارتضا
عمّهات زینب بُوَد، زهرای اَطهر مادرت
زائری بادست خالی برنگردد از درت
آسمانِ شهرقم روشن زِنور مَرقَدت
شهرقم شوری دگر دارد زِشور مرقدت
سرمهٔ چشم ملائک خاک پاک قبر تو
ساکنان عرشاعلا سینهچاک قبر تو
نام تو معصومه و ذاتت مُبَرّا از گناه
گوشهٔچشمتکُند هر زائری را سَربهراه
میدهیهر زائریرا درحریم خود پناه
میشود دلدادهٔ کویت فقط با یک نگاه
شاعرت را (فیضی) از صحنِ بهشتآسا بس است
گوشهٔ چشمی زِسوی مادرت زهرا بس است
طبع سرگردان شود آسوده در کنج حرم
سایهٔ پرمهرتان کوته مبادا از سرم
- شنبه
- 24
- آبان
- 1399
- ساعت
- 19:27
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه