چهل ساله که من - با حال بی قرار
اسیر روضه هام - وای
با آه و ناله من - با این چشمای تار
به یاد کربلام - وای
دیگه طاقت ندارم - می خوام پر در بیارم
کشیدم من چه ها تو این چهل سال
امون از این زمونه - دل من غرق خونه
که جونم رو گرفته داغ گودال
نشسته اشک غم - روی چشم ترم
دیگه می خوام برم - وای
(امون از کربلا - وای)
***********
خوشی واسم حروم - شده قلبم کباب
نمی بینه چشام - وای
دیگه کارم تموم - حال و روزم خراب
منو کشت داغ شام - وای
با اشک و آه وناله - برای یک سه ساله
که دنیا بی بابا واسش عذابه
سپردم پیکرش رو - همه بال و پرش رو
با کوه غصه ها کنج خرابه
منو کشته خدا - عزای کربلا
دارم رو لب نوا - وای
(امون از کربلا - وای)
شاعر: اسماعیل شبرنگ
- دوشنبه
- 6
- آذر
- 1391
- ساعت
- 3:1
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل شبرنگ
ارسال دیدگاه