این امامی که چنین سلسله بر پا دارد
به خـداونـد قسم دست توانا دارد
گرچه از گردن آزردۀ او خون ریـزد
در ره عشـق دل و جـان شکیبا دارد
چهره اش سرخ شده گر چه ز خون جگرش
نور توحیــد در آئینــۀ تقــوا دارد
آسمان از شـرر آه دلش می سـوزد
ناله اش سخت اثر در دل خارا دارد
اشک بر غربت و تنهائی او می ریـزد
این هـلالی که سر نیـزه تماشا دارد
لحظه هایش همه پر شورتر است از شب قدر
بر لبش زمـزمه ای دارد و احیا دارد
در ره دوست به تقدیر خداوند رضاست
با خداونـد تو گوئی سـر سـودا دارد
گاه بر عترت یاسین نگهش دوخته است
گه نظـر بر سـر ببـریـدۀ بابا دارد
شامیان! شرم نکردید ز حق؟ بر سرتان
آسمان گر که شـرر بار شود جا دارد
هر چه خاکستر و آتش به سر او ریزید
شمع از سوختن خویش چه پروا دارد
هیچ دانید چه کس زیر غل و زنجیر است
آن که اعجـاز از او عیسی و موسی دارد
هر که امروز «وفائی» ز غمش گریه کند
چــه غمی در دل خود از غم فـردا دارد
شاعر:علی انسانی
منبع:سایت شیعتی
- دوشنبه
- 6
- آذر
- 1391
- ساعت
- 6:11
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه