• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت امام سجاد(ع)(بیمار غیِر شربتِ اشکِ روان نداشت)

2504
5

بیمار غیِر شربتِ اشکِ روان نداشت

در دل هزار درد و توان بیان نداشت

دانی چرا ز آل پیمبر کشید، دست

نقشی دگر به کارِ ستم، آسمان نداشت

تنها، زمین نداشت به سر  دست از فلک

پایی به عزم پیش نهادن، زمان نداشت

یک گل نداشت باغ و به آتش کشیده شد

جز آه در بساط، دگر باغبان نداشت

یکسر به  خاک ریخت گل و غنچه شاخ و برگ

دیگر ز باغ عشق، نصیبی خزان نداشت

ماهی که آفتاب ازو نور می گرفت

جز ابر خشک دیده، به سر  سایبان نداشت

دانی به کربلا ز چه او را عدو نکُشت؟

تا کوفه، زنده ماندن او را گمان نداشت

از تب ز بسکه ضعف به پا چیره گشته بود

می خواست  بگذرد ز سر جان  توان نداشت

یک آسمان ستاره به ماه رخش، ز اشک

می رفت و یک ستاره به هفت آسمان نداشت

می برد ترکش دل او تیر آه ها

اما به غیر قامت زینب، کمان نداشت

بیتی ز اوستاد «صفایی جندقی»

آرم که او به دفتر خود بِه از آن نداشت

گر تشنگی ز پا نفکندش، بعید نیست

آب آنقدر که دست بشوید ز جان نداشت

شاعر:استاد علی انسانی
منبع:سایت حسینیه

  • دوشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران