ملکا؛ مدد بفرما، تو اجابتی دعا را
صنما؛عنایتی کن، به رهان تو این بلا را
چه کنم؟مدد نمایی! که ببینم آشنایی
ز کرامتت ببینم ،رخ ماه مصطفی(ص) را
تو که ساتر العیوبی،تو که غافر الذنوبی
برسان به وقت مردن ،شه ملک لا فتا را
چه کنم؟ به وقت عصیان نظرم سوی تو گردد
منم آن گدای عاصی، برسان تو مجتبی(ع) را
تو ؛ تُعِزُّ مَنْ تَشاٰءی و تُذِلُّ مَنْ تَشاٰءى
تو دهی، فخر و ذلت تو همی دهی ندا را
چه عمل کنم به عالم که به لطف حق تعالی
که ز عطر و بوی مهدی (عج) نصبی، نصیب ما را
به نماز و خمس و روزه و جهاد علیه کفار
فرجش شود مُفَرَّج، دل شیعیان رضا را
دل شیعیان بود خون ز برای قتل زهرا(س)
که بگیرد انتقام از، دو خبیث بی حیا را
(مهدیا)؛!..بگو کجایی؟نجفی؟!کربلایی؟!
تو به شاه ملک ایران، تو بخوان فرج دعا را
- سه شنبه
- 4
- آذر
- 1399
- ساعت
- 13:41
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حامد خاکی
ارسال دیدگاه