بارالها بندهٔ عصیانگرم
پُرخطا و روسیاه و مضطرم
آمدم تا آن که مهمانت شوم
ریزه خوار خوانِ احسانت شوم
بی پناه و اشکبارم، رحم کن
طاقت آتش ندارم، رحم کن
گَرچه وحشت بیقرارم میکند
بخششت امّیدوارم میکند
روح خود را با گُنَه آلوده ام
غافل از روز قیامت بوده ام
خوبی ام اندک گناهم بیش،بیش
نادمم از کرده و رفتار خویش
جُرم و تقصیر و گناهم را ببخش
شرمسارم... اشتباهم را ببخش
بندهٔ نالان و محزونت منم
خالِقا همواره مدیونت منم
میهمانت گشته ام پاکم کنی
لایق معراج افلاکم کنی
یاریَم بنما در این ماه عزیز
تا کنم با نفس امّاره ستیز
بر عنان نفس خود غالب شوم
بر مناجات و دعا طالب شوم
بنده گی بر درگهت، مقصود من
یا الهَ العالمین، معبود من
(فیضیَم) عبد گنهکار و ذلیل
دل به مهرت بسته ام ربّ جلیل
آمدم دستم بگیری یارحیم
از گناهم بگذری ربّ الکریم
- جمعه
- 7
- آذر
- 1399
- ساعت
- 21:8
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه